هوالحق
سلام!
درپست قبل اولین سوالی رو که مرد یهودی از پیامبر خاتم(ص)داشتند رو آوردم و حال....
مرد یهودی عرض کرد:آیا اجازه است دومین سوال را مطرح کنم؟
پیامبر اکرم(ص) فرمودند:هرچه میخواهی بپرس(این را فرمود)در حالی که جبرئیل از جانب راست و میکائیل از جانب چپ او(پاسخها را)به او تلقین می کردند.
یهودی پرسید:چرا شما"محمد و احمد و ابوالقاسم و بشیر و نذیر و داعی"نام گرفته ای؟
فرمود:اما محمد زیرا من در آسمان ستوده ام؛اما احمد زیرا من در زمین ستوده ام
اما ابوالقاسم زیرا خدای متعال آتش را میان پیشینیان و پسینیان از کافران و تکذیب کنندگان من تقسیم کند؛
اما داعی زیرا من آدمیان را به دین پروردگار یعنی (آیین اسلام)فرا می خوانم
اما نذیر زیرا هر که را نافرمانیم کند به آتشش بیم دهم
واما بشیر زیرا هر که را فرمانم برد به بهشتش مژده دهم
عرض کرد:راست فرمودی ای محمد!اکنون سومین سوال را پاسخ بده...
چرا خدای سبحان این نماز های پنجگانه را در میان ساعات شب و روز و در پنج وقت برامت تومقررفرموده است؟
فرمود:هرگاه وقت زوال رسد،آفتاب در حلقه ی (نصف النهار)خود در آید
چون در آن داخل شد آفتاب زوال یابد و همه خلایق مادون عرش،پروردگارم را تسبیح گویند
و آن ساعتی است که پروردگارم بر من رحمت فرستد
از این روی خدای متعال نماز آن وقت را بر من و بر امت من واجب گردد
و فرمود"نماز را از زوال آفتاب بپای دار"
و آن ساعتی است که در قیامت جهنم را حاضر می کنند
از این رو هیچ مومنی در آن لحظه در نماز به حال سجده یا رکوع یا ایستاده نخواهد بود
مگر آنکه خدای متعال تن او را بر آتش حرام فرماید.
واما نماز عصر آن ساعتی است که آدم از آن درخت نهی شده خورد
و او را از بهشت پائین آورد پس خدای متعال نسل او را تا روز قیامت به این نماز فرمان داد
این نماز از محبوب ترین نمازها نزد خدای سبحان است
از این رو پروردگارم به من سفارش فرمود تا آن را در میان همه ی نماز ها (مخصوصا)مراعات کنم
او فرمود"بر نماز ها و نماز میانه مواظبت کنید" و نماز میانه همان نماز عصر است
و اما نماز مغرب،آن ساعتی است که خدای سبحان توبه آدم را پذیرفت
پس میان خوردن از درخت نهی شده و توبه ی آدم،سیصد سال از روزهای دنیا فاصله بوده!
"یک روز از ایام آخرت چون هزار سال دنیا است"
پس آدم که- صلوات خدا بر او باد- سه رکعت نماز گزارد
یک رکعت برای گناه خودش و یک رکعت برای گناه حوا و یک رکعت برای توبه خود...
از این رو خدا توبه او را پذیرفت و بر امت من این نماز سه رکعتی را واجب فرمود
و آن ساعتی است که دعا در آن مستجاب است و پروردگارم به من وعده داده که سوال کننده خود را(در آن وقت) نا امید ننماید
و فرمود:"پس خدا را تسبیح گویید آنگاه که به مغرب در می آیید و آنگاه که به بامداد در آیید"
و اما نماز عشاء،پس چون قبر را تاریکی ویژه و قیامت را تاریکی ویژه ای است
خدای متعال این نماز را به من و امتم فرمان داد و هیچ گامی به سوی نماز عشا برداشته نمی شود
مگر آنکه خدای سبحان گودالهای آتش را بر او حرام فرماید و قبرش را روشن کند
و در روز قیامت نوری که با آن از صراط بگذرد به او بخشد
نماز عشا نمازی است که خدای سبحان آن را بری پیامبران پیش از من برگزید
و اما نماز صبح،از آن روایت که:آفتاب هنگام طلوع از شاخ شیطان سر می زند!
و خدای سبحان به من فرمان داده است تا پیش از طلوع آفتاب نماز فجر گزارم
وامتم پیش از آنکه کفاره سجده بر خورشید آرند برای خدای متعال سجده کنند
و شتاب آن نزد خدا محبوبتر است و آن نمازی است که فرشتگان شب و فرشتگان روز(هردو)آن را گواهی می دهند.
یهودی عرض کرد:راست گفتی ای محمد!اکنون چهارمین سوال من را پاسخ فرما:
چرا خدای متعال فرمان داده تا چهار عضو-که نظیف ترین مواضع بدن آدمی اند- به هنگام وضو شسته شوند؟!
در پست بعد پاسخ پیامبر اکرم (ص) به این سوال را خواهم آورد...
التماس دعا....
یاعلی
هوالحق
سلام!
شیخ مفید به طریق خود از امام صادق(ع) امام باقر(ع)از امام سجاد(ع)و از امام حسین(ع)نقل کرد که فرمود:
مردی یهودی خدمت پیامبر اکرم آمد و عرض کرد:ای محمد آیا شما باور داری که فرستاده خدائی و به تو وحی می شود
همانگونه که به موسی بن عمران وحی می شد؟
فرمود:آری،من سرور فرزندان آدمم و فخر نمی ورزم،من خاتم پیامبران و امام پارسایان و رسول پروردگار عالمیانم؛
مرد یهودی عرض کرد:ای محمد!آیا به سوی عرب فرستاده شده ای یا به سوی عجم و یا به سوی ما؟!
حضرت فرمود:من فرستاده خدا به سوی همه مردمم!
عرض کرد:من پیرامون ده سخن از شما می پرسم که خدای متعال آنها را دربقعه ی مبارکه
در آن زمان که موسی بن عمران با او مناجات می کرد به او عطا فرمود
و آنها را جز پیامبر مرسل و فرشته مقرب او نداند؛پیامبر اکرم فرمود هر چه خواهی بپرس....
*بنده حقیر قصد دارم چندمورد از سوالاتی رو که آن مرد یهودی از پیامبر گرامی اسلام داشتند رو در چند پست ارائه بدم که برای مطالعه متن کامل اون میتونید به کتاب فرهنگ جامع سخنان امام حسین (ع)از علی مؤیدی مراجعه کنید
اولین سوالی که مرد یهودی از محضر پیامبر اکرم(ص)پرسیدند این بود که عرض کرد:
ای محمد به من خبر ده از آن کلماتی که خدای متعال آنها را در آن زمان که ابراهیم کعبه را می ساخت برای او برگزید؟
فرمود آری(آنها)«سُبحانَ اللهِ و الحَمدُاللهِ وَ لا الهَ اِلاَ اللهُ واللهُ اَکبَر»(است).
پرسید:ای محمد چرا ابراهیم کعبه را چهارگوش ساخت؟
فرمود:زیرا این کلمات چهار است
پرسید:چرا کعبه را کعبه گویند؟
فرمود:زیرا کعبه میانه دنیاست
عرض کرد:اکنون از تفسیر «سُبحانَ اللهِ و الحَمدُاللهِ وَ لا الهَ اِلاَ اللهُ واللهُ اَکبَر» به من خبر ده
فرمود:خدا می داند که آدمی زادگان و جنیان به خدا دروغ گوینداز این رو فرمود:"سُبحانَ الله"
یعنی خداوآنچه که میگوید پاک و منزه است
و اینکه فرمود: "الحَمدُالله"برای این است که خدا می داند بندگان او سپاس نعمت بیکران او را ادا نکنند
از این رو خود را پیش از آنکه خلایق بستایند ستودو ان (درتکوین)؛آغاز هر کلام است
اگر آن نباشد او به هیچکس نعمتی نخواهد داد.
و " لا الهَ اِلاَ الله"حاکی از یگانگی خداست خدای سبحان هیچ عملی را جز با آن نپذیرد
و هیچ کس جز با آن به بهشت نرود و آن کلمه تقوی است
این کلمه تقوی نامیده شد به سبب آن که در میزان قیامت سنگین و گرانبهاست
و"اللهُ اَکبَر"کلمه ای است که سخنی برتر از آن نیست و محبوبترین سخن نزد خدا خداست
یعنی هر چیز بزرگتر از او نیست و چون نزد خدا کرامت دارد نمازها با آن آغاز می شود واز بزرگترین نامهای خداوند است
عرض کرد:راست گفتی ای محمد!
پاداش گوینده آن چیست؟
فرمود:هرگاه بنده ای بگوید: سبحان الله همه آنچه پائین تر از عرش با او تسبیح می گویند
سپس ده برابر این همه به گوینده پاداش می دهند
و هر گاه بگوید االحَمدُاللهِ خدای متعال او را نعمت دنیا انعام فرماید تا او را با نعمت اخروی ملاقات کند
و آن سخنی است که هرگاه بهشتیان به بهشت در آیند آن را می گویندو....
و اما پاداش گوینده لا الهَ اِلاَ اللهُ بهشت است و آن فرموده خداست که آیا پاداش احسان جز احسان است؟
و اما پاداش گوینده اللهُ اَکبَر بالاترین درجات بهشت و برترین منزل آن نزد خداست
یهودی عرض کرد:راست فرمودی ای محمد!
ان شا الله در پست های بعد دیگر سوالات مرد یهودی از پیامبر اکرم(ص)رو خواهم آورد....
التماس دعا ....
یاعلی
هوالمحبوب
سلام!
ماه رمضان هم با خوبی یا بدی من تمام شد....
من موندم و کوله باری از حسرت!
قربونش برم تو این مدت آغوشش رو باز کرد و گفت بیا بنده ی گنه کارم بیا....
من این یک ماه شیطان رو در بند میکنم تا تنها فکر و ذکرت من باشم
شب قدرش رو گذاشت که قدر خودمو بدونم و....هزاران موهبت دیگه که به قدر خودشون قدر ندونستم....
انگار ماه رمضان صبر نکرد تا من خوب بشم بعد تموم بشه!!!
امام سجاد (ع) در دعای وداع با ماه رمضان می فرمایند:
"درود بر تو ای همسایه ای که دلها (بر اثر عبادت و بندگی) در آن نرم و فروتن گردید
و گناهان (بر اثر آمرزش و عفو خدای متعال) در آن کم شد.
درود بر تو! چه بسیار گناهان را محو کردی و چه بسیار عیبها و زشتی ها را پوشاندی"
حال داریم بازگشت میکنیم با ماههائی که فضیلتشون به اندازه این ماه نبود
فقط یک دعا میکنم:خدایا تو رو به حق خودت من رو به خودم بازنگردان
همه امیدم به اینه که بازگشتم تنها به سوی تو باشه!
اى مردم! این روز، روزى است که نیکوکاران در آن پاداش مىگیرند
و زیانکاران و تبهکاران در آن مایوس و نا امید مىگردند و این شباهتى زیاد به روزقیامتتان دارد،
پس با خارج شدن از منازل و رهسپار جایگاه نمازعید شدن به یاد آورید خروجتان از قبرها
و رفتنتان را به سوى پروردگار، و با ایستادن در جایگاه نماز، به یاد آورید ایستادن در برابر پروردگارتان را.
و با بازگشت به سوى منازل خود، متذکر شوید بازگشتتان را به سوى منازلتان در بهشت برین.
اى بندگان خدا، کمترین چیزى که به زنان و مردان روزه دار داده مىشود این است که فرشتهاى
در آخرین روز ماه رمضان به آنان ندا مىدهد و مىگوید:
« هان! بشارتتان باد، اى بندگان خدا که گناهان گذشته تان آمرزیده شد،
پس به فکر آینده خویش باشید که چگونه بقیه ایام را بگذرانید.»
ان شا الله که عیدی ما رو امسال فرج هرچه زودتر آقا ولی عصر(عج) قرار بدهند.
یاعلی
هوالمحبوب
سلام!
به یک چشم بر هم زدن نیمی از ماه رمضان گذشت خیلی وقته میخوام بنویسم ولی تا به امروز یعنی عیده جمعه که انگار قسمت بود دراین روز بنویسم،توفیق حاصل نشد پس از خود آقا ولی عصر (عج)مدد میگیرم و مینویسم....
ولادت با سعادت آقا امام حسن مجتبی (ع) کریم اهل بیت رو تبریک میگم
و اما.....
دلم خیلی پره روی سینه ام احساس سنگینی میکنم!!!
موندم با وجودی که شیطان در بنده،دیگه چه بهانه ای میتونم جور کنم!!! دیگه خودم هستم و خودم!!!
یک حساب سر انگشتی کنم میبینم از قافله رمضان جا موندم!!!
ناشکری نمیکنم!ولی توقعم از خودم بیش از این بود
ولی یک دلداری واسه خودم و کسانی که شاید این مطلب رو بخونند و همدرد من باشند هیچ وقت دیر نیست!!!
این خدائی که من و شما میشناسیم بیش ازآنچه که تصور کنیم کریم و مهربونه! مگه نبودند کسانی که ره صدساله رو یک شبه رفتند کافیه اراده کنیم و مدد بگیریم! و دلگرمی ای از اون بالاتر که پیامبر گرامی اسلام هم از این ماه به ماه بخشایش یاد کرده اند....
پیامبر "ص" در فضیلت ماه رمضان فرموده اند:
"شهر رمضان شهر الله عز و جل … و هو شهر المغفره" ماه رمضان، ماه خدا و ماه مغفرت است.(1)
عبدالرحمان بن بشیر از قول امام علی بن الحسین زین العابدین (ع) نقل می کند که آن حضرت در ارتباط با ماه رمضان فرمودند: "هذا شهر المغفره" ماه رمضان ماه مغفرت است.(2)
غفران و مغفرت این است که انسان از عذاب و عقاب مصونیت پیدا کند، خدای متعال از تقصیرات او درگذرد، گناه او را بیامرزد و استغفار، تقاضای این وضعیت است از پروردگار با گفتار و کردار.
امام صادق (ع) از قول پدران خویش از قول حضرت علی (ع) نقل می کند که ایشان فرمودند:
در ماه رمضان زیاد استغفار و دعا کنید که دعا، بلا را از شما دفع می کند و استغفار، گناهانتان را محو می کند."(3)
پیامبر گرامی اسلام فرموده اند خدای متعال در سراسر ماه رمضان می گوید:
"آیا استغفار کننده ای هست تا گناه او آمرزیده شود و به مغفرت برسد؟
همچنین در جای دیگر فرموده اند: "فرشتگان الهی روز و شب برای روزه داران در ماه رمضان طلب آمرزش می کنند."(4)
امام صادق (ع) از قول پدران خویش از پیامبر گرامی نقل می کند که فرمودند: "کسی که ماه رمضان روزه بگیرد، شهوت خودرا حفظ کند، زبان خود را نگهدارد و از اذیت کردن مردم خودداری کند، خداوند همه گناهان او را می بخشد."(5)
رسول خدا در خطبه شعبانیه می فرمایند: "بدبخت کسی است که از غفران الهی در این ماه بزرگ محروم بماند.”
در روایت دیگری پیامبر گرامی فرموده اند: ”کسی که در ماه رمضان آمرزیده نشود در کدام ماه آمرزیده می شود؟"(6)
هشام بن حکم می گوید: امام صادق فرمودند: "کسی که در ماه رمضان آمرزیده نشود تا ماه رمضان آینده آمرزیده نمی شود مگر در عرفات در مراسم حج حاضر شود."(7)
خدایا توفیق درک این ماه عزیز رو بهمون عنایت کن
خدا جونم هرچند اگر منو جهنمی کنی دل دشمنات رو شاد کردی و اگر بهشتی کنی پیامبرت رو از من راضی کردی ولی....
بهشت من تنها معرفت توست!
1- بحار ج 96، ص 340
2- کافی ج 4، ص 77
3- بحار ج 96، ص 378 – امالی شیخ صدوق ص 37
4- بحار ج 96، صص 365 و 348
5و6- همان، صص 356،355
7- همان ص، 340
هوالمحبوب
سلام بر ماه خدا...
سلام بر ماه برکت...
سلام بر ماه بخشایش...
سلام بر ماه رمضان!
جائی خوندم ماه رمضان از اسماء خداوند است خدا جونم جواب سلامم رو میدی دیگه؟!!
با صد امید و آرزو به انتظار ماه رمضان امسال نشستم!
دلم تنگ شده بود.....
دلم تنگ شده بود واسه سحرهائی که زیباتر از هر زمان دیگه میشه وجودت رو حس کرد!
میشه بوی ماه مهربونی و بخشندگیت رو حس کرد کافیه یک قدم ...یک پله.... با اخلاص برداریم تا مثل بنده های مخلصت به ماه رمضان واقعی برسیم
قربونت برم خدا جونم!باز فرصت درک یک ماه رمضان دیگه رو دادی خیلی ها اسیر خاک شدند و حسرت گفتن یک یارب یارب! دیگه به دلشون موند....
صد هزار مرتبه شکرت که این فرصت رو دادی که در این ماه عزیز صدات کنم....
ولی میخوام این ماه رمضون با همه ماه رمضونای دیگم فرق کنه! مگر نه اینکه ماه گداخته شدن و سوزاندن است من میخوام در این آتش بسوزم دریغ نکن!
از ماه رمضان به شهر التمحیص(ماه پاک شدن) نیز یاد شده:
امام زین العابدین (ع) در دعای استقبال و ورود به ماه رمضان در صحیفه سجادیه این ماه را "شهر التمحیص" نامیده اند.
راغب اصفهانی می نویسد: محص به معنای تخلیص و رهایی شئ از عیب است. تمحیص به معنای تزکیه و تطهیر است.
ماه رمضان ماه تصفیه بر نفس و پاک کردن و برطرف نمودن عیوب و دور کردن خود از گناهان است.
ماه صاف کردن قلب و دل از پلیدی هاست.
ماه شستن عداوتها و کینه ها و عقده ها و حسد ها و سایر رذایل اخلاقی است.
ماه تخلیص خویشتن از شر گناهان و نجات یافتن و حرکت در مسیر فلاح و رستگاری و سعادت است.
ماه پاکسازی قلب و روح و ماه خود سازی است.
پس خدای عزیز!
توفیق ده ماه رمضان امسال نامهای زیبات از همه وجودم برخیزه....
فرصت ده ماه رمضان امسال شب قدر رو قدر بدونم و درکش کنم ....
توفیق ده سحرات لحظه دلدادگیم باشه....
بذار از لحظه سحر تا افطار تنها ذکرم واسه تو باشه لحظه اخر غرق دروجودت بشم....
بذار عید فطر اینو با تمام وجود حس کنم که شش دونگ وجودم رو به نام خودت زدی....
خدایا!بذار ماه رمضان امسال واسه من هم ماه رمضان باشه.........!!!
از "ر" رمضان رحمة
از"میم" آن مغفرة
از "ض" آن ضمان للجنه
از "الف" آن امان من النار
واز "نون" آن نور من الله العزیز الغفار رو نصیبم کن...
خداجونم! خوبات که جای خود رو دارند این بدا هستند که محتاج یک نگاه مهربون تو هستند، پس به حق خودت دریغ نکن...آمین
نمیگم که ماه رمضان هم از اون پله هاست که........
خوب ازش استفاده کنیم همچو دوباله که فارغ از زمینمان خواهد کرد!
التماس دعا....
یاعلی
هوالمحبوب
سلام!
شنیدم که مردی سحرگاه از خانه بیرون رفت تا به گرمابه برود
در راه یکی از دوستان خود دید گفت: همراه من به گرمابه می آیی؟ گفت تا در گرمابه تو را همراهی میکنم ولی داخل گرمابه نمی آیم زیرا کار دارم .
تا نزدیک گرمابه بیامد اما همین که بر سر دوراهی رسید بی آنکه دوست خود را خبر دهد بازگشت و به راه دیگر برفت
اتفاقا در همین لحظه دزد جیب بری به دنبال آن مرد می رفت تا به کار خود مشغول شود!
مرد به عقب نگاه کرد و جیب بر را دید و چون هنوز هوا تاریک بود پنداشت که دوست خویش است
پس صد دینار که بر آستین پیچیده بود بر دستارچه بست و دست را به طرف جیب بر دراز کرد
و گفت: "ای برادر این امانت است به تو!وقتی که من از گرمابه بیرون آمدم به من باز ده"
جیب بر زر را از او گرفت و آنجا ایستاد تا از گرمابه بیرون آمد و روز روشن شده بود و او لباس پوشیده راه خود می رفت
دزد او را صدا کرد و گفت:ای جوانمرد!زر خویش بگیر و بعد برو که امروز مرا از کار و کاسبی انداختی!
تا امانت تو را نگه دارم!
آن مرد گفت: تو کیستی؟ و این زر چیست؟! گفت"من مردی طرارم(دزد) و تو این زر را سحر به من دادی.
گفت: اگر تو طراری چرا زر را نبردی؟
طرار گفت:اگر این زر را به امانت به من نداده بودی یک ذره از تو ترس نداشتم و آن را برده بودم و هرگز باز نمی دادم
ولی اکنون که زر را به امانت به من سپردی و به من اطمینان کردی من نیز امین بودم زیرا که امانت بردن جوانمردی نیست!
به نقل از:قابوس نامه/امانت داری/عنصرالمعالی/جوامع الحکایات/محمد عوفی
*به قول دوستی مهم نیست حرف رو کی میزنه باید دید که چی میگه!!!
میشه از یک دزد هم درس جوانمردی گرفت!!!
از اون پله ها که ممکنه مارو نه یک پله که چندین پله نزدیک کنه!نکنه غافل بشیم!
یاعلی
هوالحق
سلام!
عابد پیر در گوشه ای با چشمانی بسته و تمرکزی عمیق نشسته بود!
ناگهان جوانی ژولیده با صدائی خشن و پرسشگر تمرکز او را بر هم زد:
ای پیرمرد! درباره بهشت و جهنم به من بیاموز...
در ابتدا!گوئی که عابد صدای او را نشنیده هیچ عکس العملی از خود نشان نداد
اما رفته رفته چشمانش را گشود و در حالی که جوان.....بی صبرانه...به انتظار ایستاده بود
و هر لحظه بر هیجانش افزوره می شد لبخندی زد و پاسخ داد:
تو! تو می خواهی اسرار بهشت و جهنم را بدانی؟تو که این قدر ژولیده ای!
تو که دست ها و پاهایت به کثافت آغشته است
تو!که موهایت به هم ریخته و نفست بوی تعفن می دهد!
تو درباره ی بهشت و جهنم از من می پرسی؟!
جوان متحیر!!! دشنامی زننده بر زبان آورد و از گوشه ای سنگی برداشت و بالای سرش برد
صورتش سرخ شد و در حالی که آماده می شد تا سنگ را بر سر عابد پیر پائین آورد
عابد با آرامش گفت:"این جهنم است"
در آن لحظه کوتاه،حیرت،بهت ،آرامش و عشق بر جوان غلبه کرد
زیرا این انسان آرام جرات کرده بود برای آموختن چنین درسی به او زندگی اش را به خطر بیاندازد
جوان سنگ را در میا نه ی راه نگه داشت و چشمانش مملوء از اشک گشت
عابد گفت:"این بهشت است"
بر گرفته از کتاب چکیده ای از غذای روح البته با خیلی دخل و تصرف
این داستان درسهای زیادی درونش نهفته است :
یکی اینکه اون عابد پیر برای آموختن چنین درسی جان خودش رو به خطر انداخت
کاری که کمتر کسی از ما جرات عمل به اون رو داره
دوم اینکه یاد بگیریم زود قضاوت نکنیم!!!
و از همه مهمتر فاصله ی بهشت و جهنم خیلی کوتاست دقت کنیم بهترین مسیر رو انتخاب کنیم!
امام علی (ع) می فرمایند:
بدانید که میان حق و باطل جز چهار انگشت فاصله نیست
پرسیدند معنای آن چیست؟ امام علیه السلام انگشت خود رامیان چشم و گوش گذاشت و فرمود:
باطل آن است که بگویی"شنیدم"و حق آن است که بگویی "دیدم"
(ترجمه خطبه ۱۴۱)
امید که از رهروان واقعیه اون حضرت باشیم....
به نظرتون چند تا پله دیگه مونه؟!!!
یاعلی
هوالمحبوب
سلام!
عمیق ترین ترس ما....؟!
عمیق ترین ترس ما این نیست که قدرت کافی نداریم!
عمیق ترین ترس ما این است که نیروئی بیش از اندازه داریم!
بهتره بدونیم!این جهل ما نیست که بیش از هر چیز ما رو به وحشت می اندازد
بلکه این سهل انگاری و بی توجهی ماست که وحشت آفرین است
بارها شده که از خود پسیده ایم:من که هستم که خردمند، با شکوه
وحتی بهترین بنده باشیم!؟
راستی ! ما چه کسی هستیم که اینگونه نباشیم؟!
مگر نه اینکه بنده ای از خداوندیم....! مگر نه اینکه آفریده ی او هستیم؟!
بی انصافیست اگر قدر دان این همه محبت نباشیم!
یعنی بازی بی ارزشمان به کار جهان نمی آید؟!
مطمئنا تا زمانی که سایرین در اطرافمون احساس اطمینان نکنند
هیچ چیز رهائی دهنده از این وحشت نیست!
فراموش کرده ایم!
ما آفریده شده ایم تا جلوه ی شکوه پروردگاری باشیم که در وجود ماست!
نه تنها در وجود بعضی از ما بلکه در وجود همه ی ما
مگر خود نفرمود:نفخت فیه من روحی....!
هنگامی که ما خود به روشنائی درونمان فرصت درخشش می دهیم
ناخود آگاه به سایرین رخصتی می دهیم تا این گونه عمل کنند.
هنگامی که از ترسی که در درونمان است رهائی می یابیم
حضورمان خود به خود سایرین را نیز از ترسشان رهائی می بخشد!
عمیق ترین ترس ما این است که خداوند، ما را بر بعضی دیگر از مخلوقات خویش
برتری بخشید!!!!
با این اوصاف میتوان با رهائی از ترس به آنچه که متعلق به ماست
وجود خداوند خویش را در وجودمان احساس کنیم!
بیائید پله ای دیگر...پله ی اطمینان به خدای خویش را تجربه کنیم
نتیجه گیری های دیگر از این نوشته باشه بر عهده خودتون...
یاعلی
هوالمحبوب
سلام!
زمانی احساس درد وادار به رفتنم کرد ولی همون درد باعث شد که باز برگردم!!!
به قولی دوستی شاید رفتن فقط درد رو بیشتر کنه!
"با لبی و صد هزاران خنده آمد گل بباغ.......از کریمی گوئیا در گوشه ای بوئی شنید"
اینو هم حافظ بهم گفت....!
...............
با کنایه بهم گفت دارید خودتون رو گول میزنید منم میگفتم نه بازنده جز شما نیستید که
ذره ای عشق رو باور ندارید!!!
طرز تلقیش از زندگی رو بارها در باورامثال او دیده بودم ولی هیچ وقت تا این اندازه
بهش دقت نکرده بودم....
همش غرغرمیکرد، شما واسه اینکه چیزی ندارید از عشق دم میزنید ورنه کافیه
یک غم وجودتون رو فرا بگیره
کافیه ی درد بیاد سراغتون که دیگه همه چیز یادتون بره .....
حرفاش واسم سنگین بود و چون دیده بودم کسانی رو که چه زیبا دردهاشون رو
با عشق درمان میکنند قبول حرفاش خیلی برام سخت بود....
مدام از بدی زندگی میگفت از نیستی!
غافل از اینکه دیشب در سراسر این دنیای خاکی افرادی بودند که به خواب رفتند اما
هرگز از خواب بر نخاستند....
آن خلایق مرده برای لحظه ای هم هیچ چیز درباره ی زندگی که من واو ازش
شکایت میکنیم نخواهند گفت...
مراقب خودمون باشیم که شکایت نکنیم!!!
بهترین کار در قبال چیزی که دوست نداریم انجام دهیم اینکه تغییرش دهیم و
اگر نمیتونیم تغییرش دهیم حداقل طرز فکرمون رو د رموردش تغییر بدیم!
بهش میگفتم اگه عشق همه خیاله واگه درد و غم تو رو رفع نمیکنه حداقلش
اینه وجود دردهاتو کمتر حس کنی! ....ولی نتونستم اونو قانع کنم میدونید چرا؟؟؟
چون عشق تنها لفظ شیرینی بود که از دیگران شنیده بودم!......
بعد از مدتی دوباره یک تلنگر باعث شد که به حرفاش فکر کنم من اگر عشق رو
باور کرده بودم ی درد باعث نمیشد که بذارم برم، نه رفتن از وب! رفتن از خود!
عشق زمانی عشقه که از معرفت شاخ و برگ گرفته باشه!
همه حرفم اینه اگر تنها مواقعی عشق تسکینی واسه درداتون بود به عشقتون شک کنید!
امیدوارم بتونیم همپای هم ، پله های رسیدن به حضرت دوست رو طی کنیم!
یاعلی
هوالباقی
سلام بر اهل سلام!
بالاخره هر آمدنی رفتنی هم داره انگار این بار نوبت منه....!"از ماست که بر ماست"
گفتم آخرین دل نوشته!نه دل نوشته ی من ....اما حرف دل من...!
می پرسی حیات طیبه یعنی چه ؟
برایت می گویم : اگرگاهی دلت برای خودت تنگ می شود
درنگی کن و آنگاه به حیات طیبه بیاندیش ...
بیاندیش که اگر صورتی فرا صورتها بود "که هست" دنیا را چگونه می دیدی
و زندگی را چگونه می نگریستی ؟؟؟
اگر همه اسم ها و برچسب ها را از صورت ها بر میداشتی دنیای تازه یافته ات را چه می نامیدی ؟
می دانی که همه نقاب زده اند !!!
دنیا را بی مسما اسم گذاشته اند !!!
اسم ها را معنایی دیگر در پس پرده است !!!
آنچه من از کلمه تو می یابم با آنچه تو از آن کلمه منظور داشتی یکی نیست !!!
می دانستی این ها را ؟؟؟
و من با تو برای این عمری جنگیدیم و خراشیدیم و خراش برداشتیم
و یک روز ننشستیم که تصویر کنیم به همدیگر مقصود و منظورمان را ... ... .. .
حیات طیبه ... اسمهایم را با مسما می کند ...
دین با دین و علم با علم و هنر با هنر...
و همه با هم و با همدیگر به صلح مینشینیم
و گوش جان به آفریدگار عاشق خود میدهیم ... ... ..
به کودکی ام فکر میکنم و گذرش تا به امروز ...
و اینکه چگونه باورهای دیروزم در دیروزها و امروزها رنگ باخته اند ...
و اینکه چگونه حب ها به بغض ها و بغض ها به حب ها تبدیل می شوند ...
چون بید به پای ایمان خویش میلرزم ...
میلرزم برادر ... میلرزم خواهر ...
میلرزم برای فردای خود که چه چیز جای چه چیز را خواهد گرفت ...
میلرزم اما قلبم به امید فرداها زنده است و هنوز با همه شورش می تپد ...
شور دارد این پله پله بالارفتن ها ...
زمین خوردن که ندارد ...
انگار که قرار است پله پله بالا برویم ...
پله.... پله ... تا ملاقات خدا !
پله پله تا روزی که هیچ از ایمانت خبری و از خودت اثری نماند ...
حیات طیبه حکایت این بالا رفتن هاست ...
قانونش برای خودش عالمیست ...
هیچ شکی در آن نیست ... لا ریب فیه ...
پایین هم که بیایی اگر در حیات طیبه باشی بالا میروی ...
همه مسیرها به او ختم میشوند ...
مولایم صادق راستگو میگوید :
به عدد خلایق راه هست برای رسیدن به خدا" السلام علیک یا سبیل الله ...
تو هم اگر همدرد منی خویش منی و خویشاوند من
که قانون خویشاوندی اینجا به خونی نیست که در رگ هایمان جاریست ...
خویشاوندی ما به دردیست که در جان و روحمان ساریست ...
قدم مینهی به نردبان آویخته و پله پله تا ملاقات خدا می روی ...
همین امروز بود که نگاهی و سلامی حامل پیامی از خود او بود ...
پیام آورده بود که به هر جا که رو کنید من آنجا هستم ... "فاینما تولوا فثم وجه الله "
حیات طیبه ... حیات طیبه جای زندگیست ...
جای حیات است ... حیات پاک ... حقیقت حیات ...
معنای حقیق زیستن....و بودن....و شدن...
*حلالم کنید...!
اگر توفیق نوشتن دوباره بود باز خواهم گشت...
در پناه حقیاعلی