هبوط در کویر
نیاز های بلند ما را همواره بیتاب می دارند
و آنچه هست پست است
عشق های مقدس در جان ما شعله میکشند و آنچه هست آلوده است
زیبائیها ما را مدام در حسرت خویش میگذارند و آنچه هست زشت است
آنچه هست خوب نیست،پاک نیست،منزه نیست،جاوید نیست،صمیمیت ندارد
عظمت ندارد و هر چه هست برای مصلحتی است، هر که هست بخاطر منفعتی است
هیچ چیز به خودش نمی ارزد
هیچکس به خودش چیزی نیست
همه چیز و همه کس را برای سودی و فایده ای گذاشته اند...
دکتر علی شریعتی
ای کاش بهتر از این بودیم....!!
بسم ا...
مهندس میرحسین موسوی در بیانیهای خشونتهای صورت گرفته در عاشورا را محکوم و برای خروج از بحران فعلی جامعه راه حلهایی پیشنهاد کردند.بخشی از بیانیه ی ایشان از این قرار است:
.....ما نه آمریکایی هستیم و نه انگلیسی ! تا حال نه کارت تبریکی برای روسای کشورهای بزرگ فرستاده ایم و نه امید یاری آنها را داریم و می دانیم با اصالت قدرت در روابط بین اللمل هر کشور به دنبال منافع ملی خود استوما بیزار از کسانی هستیم که بر عرف و اعتقادات دینی و ملی ملت خود احترام نمی گذارند
و مضحک است که بما تهمت اهانت به قرآن ، عاشورای امام حسین یا پاره کردن عکس حضرت امام قدس سره زده شود
مسلما حرمت شکنی اگر در روز عاشورا صورت گرفته باشد مورد تایید ما نیست،
اما بدترین نوع حرمت شکنی را کشتن بندگان بیگناه و عزادار در روز عاشورا و در ماههای حرام میدانیم ....
هرچند همچو روز روشن است کسانی در پس این جریانات هستند که میخواهند آبروی رفته خویش را در پس عکس پاره امام و عاشورای حسین-ع و به بازی گرفتن احساسات مردم بدست آورنداما اگر چنین بیانیه ای نداده بودی شاید در انتخاب خود تردید میکردم!
پایدار باشی ای مرد! و بدان تا آن زمان که فکر و اندیشه ات فکر و اندیشه امام(ره) وهدفت پایداری اسلام و نظام جمهوری اسلامی و حفظ اندیشه حسینی و قیام او باشد
با تمام توان از تو و جنبش سبز ریشه دار توپیروری خواهیم کرد
اما حرفم با مدعیان اجرای قانون این است که به فرموده ی امام حسین-ع اگر دین ندارید لااقل آزاده باشید! واز این همه خلاف شرع و خلاف قانون به بهانه حفظ نظام دست بردارید!
بسم ا...
چقدر محرم و عاشورای امسال سنگین بود.....
پای سخن روحانیون متفاوتی نشستم ولی متاسفانه همگی عاشورا را یا در حجاب یا در اشک و آه یا در لب خشک حسین و چیزهائی از این قبیل خلاصه کردند و تمام!!!
آیا واقعا هیچ یک نفهمیده ایم که حسین-ع قیام کرد تا حکومت ظلم برچیده شود؟!!!
نفهمیده ایم یا به گونه ای دیگر تفسیر میکنیم!
مطلب جالبی در کتاب حماسه ی حسینی شهید مطهری که سعی کرده بودند در قالب مثال نمونه ای از تحریف معنوی رو توضیح بدند خوندم که واقعا قابل تامل و پر از حرف بودکه قوتی دوباره گرفتم!
در روزی که مسجد مدینه را بنا میکردند عمار یاسر فوق العاده تلاش صادقانه میکرد، نقل کرده اند که پیغمبر اکرم فرمود:یا عمار! تقتلک الفئه الباغیه! ای عمار ترا دسته ای می کشند که سرکشند اشاره به آیه 9 سوره حجرات که می فرماید:اگر دو دسته از مسلمانان با یکدیگر جنگیدند و یک دسته سرکشی کرد شما به نفع آن دسته دیگر علیه دسته سرکش وارد شوید و اصلاح کنید. لهذا عمار که در صفین در خدمت امیرالمومنین بود وزنه بزرگی در لشکر علی شمرده میشد حتی افراد ضعیف الایمانی بودن که تا وقتی که عمار کشته نشده بود هنوز مطمئن نبودند عملی که در رکاب علی میکنند بحق است یعنی کشتن معاویه و سپاهیان او جایز است روزی که عمار به دست اصحاب معاویه کشته شد ناگهان فریاد از همه جا بلند شد که حدیث پیغمبر صادق آمد بهترین دلیل برای اینکه معاویه و یارانش بر باطل اند این است که اینها قاتل عمار هستند و پیغمبر اکرم در گذشته خبر داده بود که عمار را دسته ای میکشند که سرکشند!
و ان طائفتان من المؤمنین اقتتلوا فاصلحوا بینهما فان بغت احداهما علی الاخری فقاتلوا التی تبغی حتی تفئ الی امر الله(1)
امروز مثل آفتاب روشن شد که لشکر معاویه لشکر ظالم و ستمگر هستند و حق با لشکریان علی است پس به نص قرآن باید به نفع لشکریان علی علیه لشکریان معاویه وارد جنگ شد این قضیه تزلزلی در لشکر معاویه ایجاد کرد معاویه که همیشه با حیله و نیرنگ کار خود را پیش می برد اینجا دست به یک تحریف معنوی زد چون نمی توانست سخن پیغمبر را انکار کند چرا که نزدیک به پانصد نفر در آنجا بودند که شهادت می دادند که ما این جمله را از پیغمبر شنیدیم!شامیها به معاویه اعتراض کردند که عمار را ما کشتیم پیغمبر چنین گفته است معاویه گفت اشتباه کردید درست است پیغمبرچنین فرمود اماعمار را ما نکشتیم گفتند لشکریان ما کشتند!
گفت نه! عمار راعلی کشت که او را به اینجا آورد و موجبات کشته شدنش را فراهم کرد!!!
استاد مطهری در جای دیگر از کتابشان برای اینکه قیامی مقدس باشد را این ذکر میکنند که آن قیام با یک بینش و درک و بصیرت قوی توام باشد یعنی چه؟یعنی یک وقت مردم اجتماعی خودشان در غفلتند بی خبرند نمی فهمند و جاهلند یک فرد بصیر چیز فهم و با درک پیدا می شود که درد این مردم را صد درجه از خودشان بهتر میفهمد در وقتی که دیگران هیچ چیز را نمی فهمند و درک نمیکنند و در ظاهر هم نمی بینند یک فرد بصیر و چیزفهم پیدا مکیشود که قیام و نهضت میکند بیست سال سی سال و پنجاه سال میگذرد تازه ملت بیدار می شود که فلان شخص که قیام کرد حرکت کرد نهضت کرد چه منظورهای مقدسی داشت!
مثل مرحوم سید جمال الدین اسد آبادی که در حدود شصت هفتاد سال پیش قیام کرد و یک نهضت اسلامی در کشورهای اسلامی بپا کرد شما امروز که تاریخ این مرد را می خوانید میبینید واقعا غریب و تنها بوده درد و دوای ملت مسلمان را احساس میکرد ولی خود ملت نمی فهمیدند خود ملت او را مسخره میکردند ملت از او حمایت نمیکرد حال که زوایای تاریخ درست روشن میشود میبینیم این مرد چه چیزهائی در آن روز میفهمید که اساسا نود و نه درصد ملت ایران نمی فهمیده اند!(2)
الله اکبر...
................................................................................
1.سوره حجرات آیه 9
2.کتاب حماسه حسینی-متفکر شهید استاد مرتضی مطهری
بسم رب الحسین
حماسه ی او
برای دین بود نه دنیا
برای ارزش بود نه ننگ
برای خدا بود نه خود
او برای ریختن خون دیگران به عرصه دنیا نیامده بود
او برای خون دادن به میدان آمده بود
چرا که می دانست و یقین داشت آن هنگام که عشق در خطر است عاشقانه خون دادن تکلیف است
حماسه ی او
از جنس هجوم نبود
حماسه او دفاع از حریم و حرمت عشق بود
حرمتی که نامحرمان آنرا شکسته بودند
حماسه ی او
شکستن سکوت صبر بود آن هنگام که دین دنیا شده بود و دنیا دین
آن هنگام که ارزش ننگ شده بود و ننگ ارزش
آن هنگام که هر حرام حلال انگاشته می شد و هر حلال حرام می شد فرض
حما سه ی او
پشت پا زدن بر تمام رنگها بود جز یکرنگی
از یاد زدودن تمای حرفها بود جز حرف تحریف نشده خدا
دل کندن از همه چیز بود جز یک چیز آنهم مهر عاشق بود به معشوق
حماسه ی او
میلاد دوباره عزت بود و مرگ همیشه ذلت
تکرار بندگی بود در زمین
آفرینش مجدد عشق ورزیدن عاشق به معشوق
وفا کردن به پیمان ازلی انسان با خدا
آری!
حسین با حماسه اش تضمین کرد جاودانه ماندن عشق را
و تا عشق هست حسین نیز خواهد بود!
التماس دعا
بسم رب الحسین
نمی گویم ای کاش به کوفه نیامده بودی......
هرگز نخواهم گفت ای کاش همچو روزی پا در سرزمین بلا نگذاشته بودی....
نمی گویم ای کاش علی اصغر را باخود نیاورده بودی...
نمی گویم ای کاش فکری به حال دل زینب کرده بودی...
چرا که همه رسالت تو بود!
مگر نه اینکه کُل یَوم عاشورا وَ کُل اَرض کَربلا بدان معنی است
که در همه تاریخ حسینیان و یزیدیان هستند و هر روز روز امتحان ماست
پس تنها میگویم ای کاش امروز تاریخ جزو حسینیان باشم!
سلام بر تو ای خون خدا...
هوالباقی
به عهد و پیمان آدمهای زمینی با همه عهدشکنیشان اعتماد میکنیم و حاضریم واسش جون بدیم
اما زمانی که به موجودی میرسیم که بیش از هرکس دیگه سزاوار عشق ورزیدن است و حرفش حرفه نمیدونم چرا سخته که باورش کنیم....
مگر نه اینکه فرموده است:
هر کس به من ایمان آورد من از او دفاع میکنم
و یا:
هر کس که در راه من تلاش کند من راه زیبا زندگی کردن را به او نشان میدهم!
او قول داده است!!!
چنین فکر کن و آن را باور کن:
خدا هر لحظه به تو توجه میکند که چه زمان طلب راهنمائی میکنی!و تنها کافی است باور کنیم و ایمان بیاوریم!ایمان!
او دست تو را گرفته و پیش می برد در این راه قطعا ضلالت نیست...
اگر چنین باور کنی که خداوند پشتیبان توست و تو را عاشقانه دوست دارد دیگر در دنیایت اتفاق بدی نخواهد افتاد و هر چه هست خیر مطلق است و این باور در تو روحیه،امید و عشق می سازد. تنها باید او را باور کرد!
شاید به همین دلیل خداوند فرمود: «ای کسانی که ایمان آورده اید ایمان بیاورید........» (1)
مگر چه فرقی است بین ایمان آوردن و ایمان آوردن؟!!!
............................................................................
1. آیه 136 نساء
به نام خدا
شما همراه زاده شده اید و تا ابد همراه خواهید بود
اما در همراهی خود حد فاصل را نگه دارید،
بگذارید بادهای آسمان در میان شما به رقص در آیند
به یکدیگر مهر بورزید، اما از مهر بند نسازید!
بگذارید که مهر دریای مواجی باشد در میان دو ساحل روح های شما
جام یکدیگر را پر کنید اما از یک جام منوشید
با هم بخوانید و برقصید و شادی کنید ولی یکدیگر را تنها بگذارید...
دل خود را به یکدیگر بدهید اما نه برای نگه داری
زیرا که تنها دست زندگی می تواند دلهایتان را نگه دارد!
در کنار یکدیگر بایستید اما نه تنگاتنگ:
زیرا که ستون های معبد دور از هم ایستاده اند....!!!
برگرفته شده از کتاب پیامبر و دیوانه -جبران خلیل جبران
عشق تنها از آن یکی است....
یاعلی
سلام باور زیبای من!
این بار میخواهم در برابرت زانو بزنم و فریاد کنم که ای خدا من تو را نشناخته ام....
دیشب به سمت کتابخانه ام رفتم تا قرآن بخونم و قصدم این بود که مطالبی رو که احساس میکنم باید فراموش نکنم رو توی یک دفترچه بنویسم و هر از گاهی بهشون نگاه بندازم .در پی دفترچه بودم که چشمم به سی دی تکنولوژی فکر دکتر علیرضا آزمندیان افتاد که چند ماهی بود خریده بودم اما فرصت دیدنش پیدا نشده بود،به دلم افتاد که ببینم با یک دست قرآن رو رو میز کامپیوترم گذاشتم و با دست دیگه سی دی رو آماده میکردم! یکم دلم گرفت که چرا خوندن قرآن رو به عقب انداختم.... با یک دلشوره و نگرانی سی دی رو گذاشتم و گوش دادم،انگار حکمت خداوند بود که کلام قرآنش رو از زبان بنده ای زمینی بشنوم!سی دی با یک مقدمه و بالاخره با صحبت دکتر آغاز شد
((شما به ضیافت الهی دعوت شده اید و حضورتان رو در این ضیافت اتفاقی ندانید و مطمئن باشید علت العللش تنها خود خداوند است و او خود شما را به این ضیافت دعوت کرده. با شنیدن این صحبتها کمی دلم آروم گرفت انگار بی حکمت نبود و خدا میخواست به واسطه بنده ای کلام قرآنش رو بشنوم....))
هنوز این سخنان در گوشم زمزمه میشوند که:
مسیر مسیر الهی است،از خود به خدا رسیدن.... امروز سخن خدا برای تو گفته می شود!
و کلاس خود را با سخنی از خود خدا آغاز کرد ؛
ای انسانها که ایمان آورده اید دریابید خود را!کیستید؟
ادامه مطلب...
مهربان یارم سلام
کمک کن تا برای تو بیاندیشم ، به زبان آورم و بنویسم...
چقدر زیاد است جاذبه ی این زمین خاکی آنقدر که حتی گاهی توان دیدن آسمان به آن عظمت هم نیست!
آنقدر که پاهایم رو به زمین میکشم و دستانم هر چه بیشتر به زمین نزدیک تر و دیری نیست که با سر به زمین خواهم خورد!
صبر کن مهربان یاور قرار نیست ناشکری تو را کنم سزای کسی که قدردان نعمت معصومیت خویش را که تو به او داده ای نباشد جز این نیست هرچند مطمئن هستم که تنها در ید قدرت توست که چشمانم را از خاک پاک کند تا ببینم آنچه که ازعظمت تو نمایان است!
معصومیت تضمین بودن وهستی است از کودکی تا آن زمان که خود اراده کنیم!
تضمینی برای سربلند بودن در محضر خالق و مخلوق!
و چه در خسرانند آنانکه برای غیر تو این معصومیت را به زمین گذاشتند و چه خسرانی جبران ناپذیر تر که به بهانه تواین معصومیت را بر باد دادند!
و من بی شک از آنانم که شاید دچار خسرانی شده اند که جبرانش کمر خم میکند اما به خود بارها گفته ام هیچ کار تو بی حکمت نیست!
شاید برای آبرو پیدا کردن در محضر تو نیاز است کمی از معصومیت خویش را به حراج بگذارم!
تو بهتر از من میدانی که چقدر به مهربانیت محتاجم....
خیر من را این قرار ده که بفهمم و برسم بدانجا که تو تنها یار و یاورم باشی.آمین یارب العالمین.
سلام خدای من!
مدتی است بی تابم! انتظار نامعلومی وجودم را از درون می خورد استاد وجود،سه گوهر آرامش و شادی و امید را شرط وجود خدا و معنا در روح هر انسانی می داند!
شاید خدا غایب است که آرامش و شادی و امید در من غایب گشته خدا چیست و کیست و کجاست که از من غایب گشته؟
در چشمان معصوم و مهربان معشوقی زمینی؟
در جلوه گری های مست کننده آیاتش؟
در نعمتهائی که هر کدام اشاره ای است بر عظمت وصف نیافتنی اش؟!
نمی دانم فقط آموخته ام که هر چه هست،اوست و جز او نیست!
درکتابش خویش را نزدیکتر از رگ گردن به آدمی وصف نموده! پس آن کیست که همه جا هست واینگونه به من نزدیک ولی غایب از من؟
به گمانم بیش از حد او را درآسمانهای دور جای داده ام که اینگونه از او دور افتاده ام او با منست و من ازاو نه در آسمانها که در درونم غایبم!
کاش به عمق، حس کنم شاید من از او غایب گشته ام!
ندایی درونی می گوید به خود آ.... خدای من!!!
شایدغایب گشته ام از تو که اینگونه بی تاب نگاه مهر آمیز مخلوق شده ام؟!!!
اما مگر نه این است که هر چه هست از توست؟ چرا این گونه گشته ام؟ چرا وجود عظیمت را حس نمی کنم؟
مرا به خود آور! مرا در خود حاضر و ناظر کن که تو را ببینم و تو را حس کنم مهربانی و بزرگیت را و زیبایی حضور پر از دلگر می ات را...
خدایا بی شک من غایب گشته ام!ببخش و پذیرا باش
خدای من سلام...
..............................................................................
پی نوشت: یادم نیست متن رو کجا خوندم اما به میلم کلی دخل و تصرف کردم.