به نام خدای تو....
خدای تو که از خدای من خیلی خیلی بزرگتره.......
آقا جان سلام !
این پست رو فقط برا تو می نویسم همین که تو بخونی برام کافیه...
آقا این قدر دلم تنگه که فکر نکنم چیزی رو از این دل تنگ بتونم بیرون بکشم و بنویسم !
دلم گرفته بهونه !
باز شدم انگار دیوونه !
دل غریبم میخونه .......
این دل من نشسته باز کنار سقا خونه......
یهو دلم هوائی شد گفتم بهتره بنویسم یعنی دلم خواست! حتی نمیدونم چی میخوام بنویسم فقط میخوام باهات حرف بزنم.....
هرچند هروقت خواستم با شما حرف بزنم زبانم بند اومده و انگار همه عالم رو سرم خراب شده !!!
حتی خجالت میکشم که بگم از میان ائمه از همه بیشتر از شما شرم دارم ، چرا؟؟! واقعا نمیدونم....
خیلی دوستت دارم ولی احساس غریبی میکنم.... این حرفیه که عمری رو دلم داره سنگینی میکنه
آقا...
آقا...
میدونم امشب! امشب که همه شما رو صدا میکنند با این دل شکسته ام حتما شما منو صدا کردی منم اومدم ولی به خودت قسم روی حرف زدن ندارم پس امشب رو باید !!!!! نـــــــــــــــــــه اگر خودت دوست داشتی این دله سالها گرفته رو آرومش کن...
فقط دلم ..............دلم داره میترکه...........دلم خیلی تنگه برا یک لحظه آروم گرفتن توی حرمت...
برا اون لحظه که فقط خیره به گنبد و ضریحت دارم و هیچی !هیچی !هیچی ! واسه گفتن ندارم انگار بلد نیستم باهات حرف بزنم ............نمیدونم !
حسرت یک بغض شکسته به دلم مونده ....
آقا چند روزه داری صدام میکنی ولی....
اگر تو نخواسته باشی بدون شک من هم...
چی بگم....................................................................... !
مددی یا علی بن موسی الرضا (ع) !