سلام باور زیبای من!
این بار میخواهم در برابرت زانو بزنم و فریاد کنم که ای خدا من تو را نشناخته ام....
دیشب به سمت کتابخانه ام رفتم تا قرآن بخونم و قصدم این بود که مطالبی رو که احساس میکنم باید فراموش نکنم رو توی یک دفترچه بنویسم و هر از گاهی بهشون نگاه بندازم .در پی دفترچه بودم که چشمم به سی دی تکنولوژی فکر دکتر علیرضا آزمندیان افتاد که چند ماهی بود خریده بودم اما فرصت دیدنش پیدا نشده بود،به دلم افتاد که ببینم با یک دست قرآن رو رو میز کامپیوترم گذاشتم و با دست دیگه سی دی رو آماده میکردم! یکم دلم گرفت که چرا خوندن قرآن رو به عقب انداختم.... با یک دلشوره و نگرانی سی دی رو گذاشتم و گوش دادم،انگار حکمت خداوند بود که کلام قرآنش رو از زبان بنده ای زمینی بشنوم!سی دی با یک مقدمه و بالاخره با صحبت دکتر آغاز شد
((شما به ضیافت الهی دعوت شده اید و حضورتان رو در این ضیافت اتفاقی ندانید و مطمئن باشید علت العللش تنها خود خداوند است و او خود شما را به این ضیافت دعوت کرده. با شنیدن این صحبتها کمی دلم آروم گرفت انگار بی حکمت نبود و خدا میخواست به واسطه بنده ای کلام قرآنش رو بشنوم....))
هنوز این سخنان در گوشم زمزمه میشوند که:
مسیر مسیر الهی است،از خود به خدا رسیدن.... امروز سخن خدا برای تو گفته می شود!
و کلاس خود را با سخنی از خود خدا آغاز کرد ؛
ای انسانها که ایمان آورده اید دریابید خود را!کیستید؟
ادامه مطلب...
مهربان یارم سلام
کمک کن تا برای تو بیاندیشم ، به زبان آورم و بنویسم...
چقدر زیاد است جاذبه ی این زمین خاکی آنقدر که حتی گاهی توان دیدن آسمان به آن عظمت هم نیست!
آنقدر که پاهایم رو به زمین میکشم و دستانم هر چه بیشتر به زمین نزدیک تر و دیری نیست که با سر به زمین خواهم خورد!
صبر کن مهربان یاور قرار نیست ناشکری تو را کنم سزای کسی که قدردان نعمت معصومیت خویش را که تو به او داده ای نباشد جز این نیست هرچند مطمئن هستم که تنها در ید قدرت توست که چشمانم را از خاک پاک کند تا ببینم آنچه که ازعظمت تو نمایان است!
معصومیت تضمین بودن وهستی است از کودکی تا آن زمان که خود اراده کنیم!
تضمینی برای سربلند بودن در محضر خالق و مخلوق!
و چه در خسرانند آنانکه برای غیر تو این معصومیت را به زمین گذاشتند و چه خسرانی جبران ناپذیر تر که به بهانه تواین معصومیت را بر باد دادند!
و من بی شک از آنانم که شاید دچار خسرانی شده اند که جبرانش کمر خم میکند اما به خود بارها گفته ام هیچ کار تو بی حکمت نیست!
شاید برای آبرو پیدا کردن در محضر تو نیاز است کمی از معصومیت خویش را به حراج بگذارم!
تو بهتر از من میدانی که چقدر به مهربانیت محتاجم....
خیر من را این قرار ده که بفهمم و برسم بدانجا که تو تنها یار و یاورم باشی.آمین یارب العالمین.
سلام خدای من!
مدتی است بی تابم! انتظار نامعلومی وجودم را از درون می خورد استاد وجود،سه گوهر آرامش و شادی و امید را شرط وجود خدا و معنا در روح هر انسانی می داند!
شاید خدا غایب است که آرامش و شادی و امید در من غایب گشته خدا چیست و کیست و کجاست که از من غایب گشته؟
در چشمان معصوم و مهربان معشوقی زمینی؟
در جلوه گری های مست کننده آیاتش؟
در نعمتهائی که هر کدام اشاره ای است بر عظمت وصف نیافتنی اش؟!
نمی دانم فقط آموخته ام که هر چه هست،اوست و جز او نیست!
درکتابش خویش را نزدیکتر از رگ گردن به آدمی وصف نموده! پس آن کیست که همه جا هست واینگونه به من نزدیک ولی غایب از من؟
به گمانم بیش از حد او را درآسمانهای دور جای داده ام که اینگونه از او دور افتاده ام او با منست و من ازاو نه در آسمانها که در درونم غایبم!
کاش به عمق، حس کنم شاید من از او غایب گشته ام!
ندایی درونی می گوید به خود آ.... خدای من!!!
شایدغایب گشته ام از تو که اینگونه بی تاب نگاه مهر آمیز مخلوق شده ام؟!!!
اما مگر نه این است که هر چه هست از توست؟ چرا این گونه گشته ام؟ چرا وجود عظیمت را حس نمی کنم؟
مرا به خود آور! مرا در خود حاضر و ناظر کن که تو را ببینم و تو را حس کنم مهربانی و بزرگیت را و زیبایی حضور پر از دلگر می ات را...
خدایا بی شک من غایب گشته ام!ببخش و پذیرا باش
خدای من سلام...
..............................................................................
پی نوشت: یادم نیست متن رو کجا خوندم اما به میلم کلی دخل و تصرف کردم.