• وبلاگ : پله...پله...تاخدا!
  • يادداشت : عاقليد يا عاشق؟!
  • نظرات : 1 خصوصي ، 21 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    ليلي زير درخت انار نشست. درخت انار عاشق شد گل داد سرخ سرخ.


    گلها انار شد داغ داغ.هر اناري هزار تا دانه داشت.


    دانه ها عاشق بودند. دانه ها توي انار جا نمي شدند.


    انار كوچك بود دانه ها تركيدند انار ترك برداشت.


    خون انار روي دست ليلي چكيد.


    ليلي انار ترك خورده را از شاخه چيد.مجنون به ليلي اش رسيد.


    خدا گفت:راز رسيدن فقط همين بود كافي است انار دلت ترك بخورد.

    يا حق...