هـــوالحــــق
فکر میکنم برای شما هم پیش اومده باشه برخورد با آدمهائی که منکر وجود خداوند باشند و زندگی انسان رو در این دنیای چند روزه خلاصه میکنند و معتقدند که انسان تنها همین جسم مادی است
چندی پیش بنا به علاقه ام به بحث های فلسفی داشتم سایتهای فلسفی روجستجو میکردم که به یک وبلاگ بر خورد کردم ظاهرِ دلگیری داشت شروع به خوندن کردم نه!انگاری متن های نوشته شده هم چندان دست کمی از ظاهر وب نداره.....حرفاش واقعیت زندگی بودند ولی میشد بهتر از این هم مطرح بشه ....
معلوم بود که صاحب نوشته ها اهل اندیشه است اینکه میگم اندیشه یعنی زیاد در مورد مسائل پیرامون خودش فکر میکرد حال چه درست و چه غلط!!! شاید هم به همین دلیل بحث های فلسفی رو دنبال میکرد.به شکلی خیلی نا امید کننده واقعیت های زندگی رو مطرح کرده بود مشتاق شدم که با اندیشه هاش آشنا بشم مردی تقریبا ۳۸ساله که از فرط مطالعه کتابهای متعدد بینائیش دچار مشکل شده بود ،ایشون اصلا اعتقادی به وجود خداوند و مجردات و روح نداشت و بحث رایج مختار یا مجبور بودن انسان ذهنش رو مشغول کرده بود میگفت: چرا انسان باید بندگی کنه؟! یا مثلا فرشتگان محکوم به خوب بودن هستند! بحثمون طولانی شد یه چیز من میگفتم یه چیز اون.....
به نظرم ایشون داشت از خودش فرار میکرد، همه ی ما انسان به صورت فطری میل به رسیدن به حقیقت داریم و به جاهائی میرسیم که خواسته و نا خواسته از یک نیروی برتر برا کارمون کمک میگیریم
دوست داشتم بحث رو باهاشون دنبال کنم ولی نه علمم در این زمینه تا اون حد قد میداد که بتونم ایشون رو قانع کنم نه اینکه اصلا مراوده با چنین اشخاصی در اسلام درسته....
حالا این مقدمه چینی واسه چی بود! به احتمال زیاد پاسکال با این نوع از افکار زیاد بر خورد داشته طوری که بر آن شده یک استدلال کلی رو در بر خورد با چنین اشخاصی مطرح کنه....
بلز پاسکال از متفکران اصیل و بزرگ فرانسه و جهان به شمار می آید او ریاضیدان،فیزیکدان و فیلسوف دین و متکلم ونثر نویس هنرمند می باشداو استدلالی رو در زمینه وجود خداوند مطرح میکنه که از منسجم ترین و بلندترین اندیشه های اوست.
اواین بحث برهان گونه را اینگونه پیش می نهد و می گوید:
پی بردن به وجود خداوند نه کار علم است و نه کار عقل بلکه کار دل است و عقل باید در این راه کارگزار ایمان و دل باشد
و خطاب به شکاکان و آزاد اندیشان و خداشناسان به اختصار چنین می گوید:
قطع نظر از حقیقت دعاوی ادیان و غیره....، در نفس الامر یا خدائی هست یا نیست حال که عقل داور نهائی نیست با این اندیشه چه باید کنیم؟
او بیان می کند چهار حالت ممکن است برای انسان در برخورد با این موضوع به وجود آید:
1)اینکه ما بگوئیم خدا هست و سر انجام در آخرت معلوم می شود که اری درست بوده لذا ما رستگاریم و بر خوردار از نعیم
2)اینکه بگوئیم خدا هست و سر انجام معلوم شود که چنین نیست یا معلوم نمی شود که هست در این صورت باز ما زیانی نکرده ایم چرا که عمر خود را در صلاح و تقوی و یا لااقل در امید عافیت به سر برده ایم و در هر حال چاره ای از گذر عمر و مرگ نبود و اگر پس از مرگ نابودی مطلق بود حتی پی نمی بریم که بیراه رفته ایم
3)این که بگوئیم که خدائی وجود ندارد و در این جهان به عیش و نوش بپردازیم و بعد ببینیم که اری خدائی وجود دارد و قیامتی که باید مورد بازخواست قرار گیریم که این خسران ابدی است برای ما
4)بگوئیم که خدائی نیست و این هم درست باشد اگر در این دنیا به اعمال خوب دست زده باشیم چیزی رو از دست نداده ایم بلکه سعی کرده ایم خوب زندگی کنیم
راهی که پاسکال بر میگزیند قول به وجود خداوند است که در بر دارنده احتمال بیشترین سود و کمترین زیان است او معتقد است هر قیمتی برای جاودانگی پرداخته شود زیاد نیست
خداشناسی پاسکال:
اوبر آن است که همان شانی که تجربه در علوم طبیعی دارد مرجعیت موثق برای دین و ایمان دارد او در بحث شر ط بندی مشهورش می گوید:
مانه وجود و نه ماهیت خداوند را می شناسیم چرا که اون نه امتداد دارد و نه حد و محدودیت .ما با ایمان به وجود خداوند پی می بریم و با نور هدایت به ماهیت او
البته یه چیز اینجا لازم به ذکر است«پاسکال عقل را در این شرط بندی به کل رد می کند و حرف از دل می زند ولی نمی توان وجود عقل رو در این شرط بندی مستدل نادیده گرفت»
او نظر خود را در رد عقل چنین بیان می کند که دلایل فلسفی وجود خداوند برای قانع کردن ملحدان گردنکش کافی نیست بلکه عقیم است .
دل پاسکال همان دلی است که عرفا از آن سخن می گویند که با عقل و علم و غرور و تعصب عالمانه در تعارض است ،عقلی که پاسکال با آن مخالفت است عقل محجوب و طبیعتزده و اصالت یافته و تکرو است که ازیک سو با وحی مخالف است و از یک سو با دل عقلی که کل نگر و خدابین نیست بلکه جزءنگر و جدا بین است
پاسکال در اخر بیان می کند که شما از پیش گرفتن این راه چه زیانی می کنید (اینکه وجود خدا را حتمی دانید و خوب عمل کنید)غیر از انکه مومن،شریف،فروتن،و شاکر و درست کار خواهید شد
البته درست است که از لذات ،حشمت و مکنت محروم خواهید شد ولی آیا از لذات دیگر بر خوردار نخواهید بود ؟قول می دهم که حتی در این زندگی دنیوی هم سود و صرفه با شما یاشد و اینک با هر قدمی که در این راه پیش بروید خواهید دید که برد شما مسلم است و خطری که کرده اید نا چیز است و در پایان خواهید یافت که بر سر چیزی شرط بندی کرده اید که مسلم و نامتناهی است و در قبال آن چیزی نداده اید
در احادیث و روایات هم این چنین استدلالی از سوی ائمه مطرح شده است:
«روایت است که شخصی در ایام حج نزد امام صادق(ع)رسید و در محضر ایشان حج را زیر سوال برد و گفت هدف مردم از این کار بیهوده چیست که حضرت در پاسخ استدلالی همچون استدلال پاسکال را مطرح کردند.»
گذشته از استدلال شرطی پاسکال که درسطح جهانی مطرح شده یه مثال ساده ای رو میشه اورد:
اگر شخصی حتی شده یک کودک که در موقعیت های عادی اون رو نادان میدونیم ما رو از یک خطر با خبر کنه مانا خواسته همه ی جوانب احتیاط رو رعایت میکنیم یا مثلا اگر به ما بگویند در این جعبه میلیارها پول وجود داره که از آن شماست ولی تنها احتمال یک درصد وجود داره که در اون بمبی باشه که به زندگی شما پایان میده یک درصد احتمال وجودبمب رو بر 99درصد احتمال وجودپول رو ترجیح میدیم
*حال خود قضاوت کنیم این همه پیامبر و ائمه از سوی خدا امدند و ما رو از جزا و پاداش ان جهان با خبر کرده اندو بعد اونوقت ما خطراتش رو نادیده بگیریم!!!این مسئله چقدر میتونه مهم باشه که این تعداد از افراد با این ویژگی اخلاقی بخواهند از این مسئله تا به این اندازه صحبت کنندو مورد اهمیت قرار بدند....
اگر نمیخوایم دیندار باشیم حداقل بیایم خوب زندگی کنیم...